loading...
اللهم عجّل لولیک الفرج
علی فهیمی بازدید : 1 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (0)

نارونی، تیرباران، در مسیر تندباد و گذرگاه از دیگر تجربه های پناهی در این سا لها بودند که هرکآدام در زمان خود با
استقبال خوبی مواجه شدند.
درهمین سال ها حضور پناهی در مجموعه تلویزیونی محله بهداشت که از جمله اولین طنزهای متفاوت تلویزیون پس از
پیروزی انقلاب به شمار می رفت چهره او را در حافظه جمعی مخاطبان به ثبت رساند. آن مجموعه که اولین ساخته تیم
دو نفره بیژن بیرنگ و مسعود رسام بود درواقع سکوی پرشی برای بسیاری از نام های شناخته شده سال های بعد شد که
از آن جمله می توان به علیرضا خمسه، حسین محب اهری، فتحعلی اویسی و … اشاره کرد.
که فیلمنامه آن را بیژن بیرنگ نوشته بود و کارگردانی اش را منوچهر « هی جو » پناهی در سال 1367 با بازی در فیلم
عسگری نسب به عهده داشت، فراز مهمی از زندگی حرفه ای خود را آغاز کرد. او در این فیلم که هجویه ای برجامعه آن
روز ایران و تمایلات غرب گرایانه به وجود آمده در سال های پایان جنگ بود، نقش جوانی روستایی را ایفا می آرد که با
ابراز تمایل اغراق آمیز به مظاهر زندگی غربی، موقعیت های هجوآمیزی را می آفریند.
شخصیتی که بیرنگ دراین فیلم برای پناهی نوشت، در واقع به پایه ای برای نق شهایی تبدیل شد که او در بقیه دوران
فعالیت حرفه ای خود ایفاگر آنها بود .تأکید بر تضاد فرهنگ یک روستایی تازه آشنا شده با مظاهر فرهنگ مدرن و برزخ
تطابق این روستایی با زندگی شهری در کنار تاکید بر حفظ سادگی و خلق وخوی روستایی وار، از مشخصه هایی مهم این
نقش بود که در بقیه بازی های پناهی از آن پس نمود پیدا کرد.
او در سال 1368 چند نمایشنامه تلویزیونی نوشت که در شبکه اول سیما به شکل تله تئاتر تهیه شد. مشهورترین این
نمایشنامه ها دو مرغابی در مه نام داشت که درواقع به نوعی زندگینامه شخصی خود پناهی بود و از آن پس پناهی در
اکثر نقش ها به سنتی که با این اثر بنیان گذاشته بود یعنی به
نمایش گذاشتن زندگی شخصی اش، وفادار ماند.
در سال 1369 با این نگاه تازه به نقش آفرینی سینمایی مسعود جعفری جوزانی فیلمنامه ای براساس زندگی واقعی حسین
نام داشت. پناهی در این فیلم با بازی جذابش در مرز میان خیال و واقعیت حرکت کرد و با « سایه خیال » پناهی نوشت که
در واقع نیمه دیگر شخصیت خودش بود نمایشی از دنیای درونی خود به « غلومی » خلق شخصیتی خیالی به نام
بینندگان ارائه کرد. او با این نقش توانست در نهمین دوره جشنواره فیلم فجر دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد
را از آن خود سازد.
مرد ناتمام ساخته محرم زینال زاده دیگر اثر سینمایی بود که در آن پناهی نقشی مشابه با زندگی واقعی خودش داشت .
حسین پناهی در دهه هفتاد چندین مجموعه شعرو نمایشنامه به چاپ رساند و در چند مجموعه تلویزیونی ظاهر شد آه از
آن میان حضور او در مجموعه های امام علی(ع)، آژانس دوستی و آواز مه بیشتر در یادها باقی مانده است.
به کارگردانی او در تئاتر شهر با اقبال « چیزی شبیه زندگی » پناهی در اواخر دهه 70 به تئاتر زنده روی آورد که نمایش
خوبی از سوی تماشاگران مواجه شد.
او در طول فعالیت هنری خود شخصیتی برای خودش ساخت که پسوند دژکوه انتهای شهرتش در آن نقشی عمده ایفا
می آرد. او حسین پناهی دژکوه به دنیا آمد و حسین پناهی دژکوه را همان طور که بود برابر چشمان مردم ایران به
نمایش گذاشت. درآخر هم با همین نام وشهرت بود که تهران شلوغ رابه سمت زادگاهش ترک
کرد.

در کودکی نمی دانستم که باید از زنده بودنم خوشحال باشم یا نباشم چون هیچ موضع گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم!
فارغ از قضاوت های آرتیستیک در رنگین کمان حیات ذره ای بودم که می درخشیدم! آن روز ها میلیون ها مشغله دلگرم کننده در پس انداز ذهن داشتم! از هیئت گل ها گرفته تا مهندسی سگ ها،از رنگ و فرم سنگ ها گرفته تا معمای باران ها و ابر ها،از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار همه و همه دل مشغولی شیرین ساعات بیداریم بودند! به سماجت گاو ها برای معاش، زمین و زمان را می کاویدم و به سادگی بلدرچین سیر میشدم .
گذشت ناگزیر روزها و تکرار یک نواخت خوراکی های حواس، توفعم را بالا برد!توقعات بالا و ایده های محال مرا دچار کسالت روحی کرد و این در دوران نوجوانیم بود!مشکلات راه مدرسه،در روزهای بارانی مجبورم کرد به خاطر پاها و کفش هایم به باران با همه عظمتش بدبین شوم و حفظ کردن فرمول مساحت ها، اهمیت دادن به سبزه قبا را از یادم برد! هر جه بزرگ تر شدم به دلیل خود خواهی های طبیعی و قرار دادهای اجتماعی از فراغت آن روزگار طلایی دور و دورتر افتادم. .
ااین روز ها و احتمالا تا همیشه مرثیه خوان آن روزها باقی خواهم ماند!تلاس میکنم تا به کمک تکنیک بیان و با علم به عوارض مسموم زبان،آن همه حرکت و سکون را باز سازی کنم و بعضا نیر ضمن تشکر و سپاس از همه همنوعان زحمتکشم که برایم تاریخ ها و تمدن ها ساخته اند گلایه کنم که مثلا چرا باید کفش هایمان را به قیمت پاهایمان بخریم و چرا باید برای یک گذران سالم و ساده، خود را در بحران های دروغ و دزدی دیوانه کنبم.
جرا باید زیبایی های زندگی را فقط در دوران کودکی مان تجربه کنیم حال آنکه ما مجهز به نبوغ زیبا سازی منظومه هاییم.در مقایسه با آن ظلمات سنگین و عظیم "نبودن" بودن نعمتیست که با هر کیفیتی شیرین و جذاب است.
بدبینی های ما عارضه های بد حضور و ارتباطات ماست!فقر و بیماری و تنهایی مرگ ما،هیچ گاه به شکوه هستی لطمه نخواهد زد!منظومه ها می چرخند و مارا با خود می چرخانند.
ما،در هیئت پروانه هستی با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم.برای زمین هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد! یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست! اگر رد پای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هرمفهومی نشسته ایم و همه ی چیز های تلنبار مربوط و نامربوط را زیر و رو میکنیم!به نظر میرسد انسان اسانسورچی فقیری است که چزخ تراکتور می دزدد! البته به نظر میرسد! ... تا نظر شما چه باشد؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    سطح وبلاگ چطور است ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 204